بررسی تخصصی
نقاط قوت
- + شخصیتپردازی عالی کاراکترها و در راس آنها شخصیت داچ
- + جهان بسیار پویا و پرجزییات
- + ماموریتهای در مجموع جذاب و درگیرکننده
- + داستان گیرا با وجود قابل پیشبینی بودن پایانبندی
- + مکانیزمهای جذاب مواردی مثل شکار و شخصیسازی
- + گرافیک بسیار زیبا و چشمنواز
- + موسیقیهای عالی که کمک زیادی به بهتر شدن اتمسفر بازی میکنند
داستان از جایی آغاز میشود که در سال 1899، ماموران قانون در تلاش هستند تا آخرین گروههای یاغی و قانون شکن را هم دستگیر کنند و هر گروهی که تسلیم نشود، جزایش چیزی جز مرگ نخواهد بود. در این گیر و دار گروه داچ قصد انجام یک سرقت در شهر بلکواتر را دارد که مطابق برنامه پیش نمیرود و همین باعث میشود تا آنها مجبور شوند با کارهایی از قبیل شکار، غارت و صد البته مبارزه برای بقا در سرزمینهای بیرحم آمریکا که مملو از نیروهای قانون و جایزهبگیران تشنه به خون است، تلاش کنند. در این راه یک سری مشکلات داخلی هم در گروه خودشان را نشان میدهند و چند دستگیهایی را شاهد هستیم .وقتی اولین بار در همان دقایق اولیه بازی یک صحنه تیراندازی را تجربه میکنید، شاید از دیدن اینکه تیرهایتان گاهی به هدف نمیخورند یا اسلحهها، سنگینی خاصی در حین استفاده دارند کمی تو ذوقتان بخورد. با این حال این، یک ایراد برای گانپلی بازی نیست و بیشتر به دلیل شبیهسازی دقیق اسلحههای آن زمان رخ داده است؛ از قضا پس از گذشت مدتی از بازی که کمی به اسلحهها عادت کنید، متوجه خواهید شد که گانپلی بازی واقعا نرم و روان است و از همهچیز مهمتر، حس برخورد تیر به شکلی واقعگرایانه به دشمنان شبیهسازی شده است. برای مثال زمانی که شما دشمنی را که سوار بر اسب است مورد هدف قرار میدهید، ممکن است سناریوهای متنوعی رخ بدهند و فرضا شخص از روی اسب به زمین بیوفتد یا حتی در هنگام سقوط پایش به زین اسب گیر کند و روی زمین کشیده شود! چنین دقتی به جزییات در بازی واقعا مثالزدنی است و کاملا حس و حال یک تیراندازی خونین را القا میکند.
از حیث شخصیتها کمی داشتههایمان بیشتر است و میدانیم که آرتور مورگان، تنها شخصیت قابلبازی در Red Dead Redemption 2 خواهد بود و قرار نیست مثل GTA V شاهد چند کاراکتر باشیم. راکاستار اعلام کرده که بازی قرار است داستان شخصیت آرتور مورگان باشد و ماجراجوییهای وی را از سرقت ناموفق اولیه تا پایان بازی دنبال کند و به همین دلیل هم نیاز نبود تا شخصیتهای قابل بازی دیگری هم در این اثر گنجانده شوند؛ شخصیتهایی که میتوانستند با منحرف کردن تمرکز کلی بازی از آرتور مورگان، نتیجه بدی روی تاثیرگذاری کلی داستان داشته باشند. اما اصلا آرتور مورگان کیست و چه جور خصوصیاتی دارد؟ مورگان بهنوعی دست راست شخصیت داچ است و به همین دلیل هم مقام بسیار بالایی در گروه وی دارد و قرار نیست ما داستان یک شخصیت خردهپا و معمولی را بازی کنیم. با توجه به تریلرهای بازی، حتی میتوان گفت که آرتور تا حدودی شخصیت خشنی هم دارد و در مواقع لزوم ترسی از بروز دادن خشونت و آسیب رساندن به دیگران نخواهد داشت.
به جز آرتور، شخصیتهای دیگری هم در بازی حضور خواهند داشت که یکی از مهمترینِ آنها داچ ون در لیند، رهبر گروه است. داچ کاراکتری است بسیار کاریزماتیک که توانسته تا به امروز اعضای این گروه را با همه عقاید مختلفشان در کنار یکدیگر حفظ کند و احتمالا در بازی شاهد خواهیم بود که چطور به فردی تبدیل شده است که در نسخه قبلی مشاهده کردیم. جدا از داچ، گروه اعضای دیگری هم دارد؛ از پیرسون، آشپز گروه گرفته تا میکا بل، بیل ویلیامسون و صد البته جان مارستون به همراه همسر و فرزندش که هرکدام خصوصیات خاص خودشان را دارند و تعامل با آنها، بخش مهمی از بازی را به خود اختصاص میدهد.
یکی از جنبههایی که بازی در آن آزادیعمل زیادی در اختیارتان قرار میدهد، به خود شخصیت آرتور مورگان برمیگردد. جدا از شخصیتپردازی پیچیده این کاراکتر که از یک طرف یک جنگجوی تمامعیار است و به بهترین شکل میتواند از سلاحها یا قدرت بدنیاش استفاده کند، آرتور یک روی منطقی دیگر هم خواهد داشت و اینکه در طول بازی جنبه یاغی وی پرورش یابد یا جنبه منطقی و مهربانترش، برعهده خود مخاطب است. جدا از تعاملات با سایر اعضای گروه که مفصل در مورد آن صحبت کردیم، آرتور در برخورد با NPCهای بازی هم میتواند رفتارهای مختلفی از خودش بروز بدهد؛ رفتارهایی که هرکدام عواقب و نتایج خاص خود را دارند. فرضا اگر آرتور در حالی که سلاحش را در دست گرفته وارد یک شهر شود، با رفتار چندان خوبی از جانب مردمان آن مواجه نخواهد شد و طبیعتا در حین صحبت کردن با آنها هم جوابهای خوبی نخواهد گرفت. راستی تا یادم نرفته به این نکته هم اشاره کنم که NPCها، برخلاف خیلی از بازیهای جهانباز دیگر صرفا یک سری دیالوگهای یکسان را همیشه تکرار نخواهند کرد و بسته به موقعیت ممکن است دیالوگهای جدیدی از آنها بشنوید.
یکی از مهمترین ویژگیهای Red Dead Redemption 2 که آن را به یک بازی اواخر نسل هشتمی واقعی و تجربهای تبدیل میکند که کمتر مشابه آن را دیدهایم، دقت فوقالعاده سازندگان به جزییات بازی است. دقت به جزییات در تک تک بخشهای بازی از شخصیتها گرفته تا اسلحه، گونههای جانوری، محیط بازی و حتی نحوه ارائه ماموریتهای داستانی و فرعی مختلف موج میزند. برای مثال، برخلاف بازیهایی مثل GTA که در آن میتوانستید هر زمان که اراده کردید مدل موی شخصیت را تغییر دهید یا انواع و اقسام ریش را برایش بگذارید، در Red Dead Redemption 2 این مورد به شکلی واقعیتر تعبیه شده است. در نتیجه اگر موی آرتور را به شکلی خاص کوتاه کردید، دیگر این امکان را نخواهید داشت تا بلافاصله آن را به شکل دیگری تغییر بدهید و باید منتظر بمانید تا دوباره موهای وی رشد کنند تا بتوانید آنها را به شکل دیگری کوتاه کنید. این قضیه در رابطه با ریشهای این شخصیت هم صدق میکند و پس از اصلاح ریش اگر از این مساله راضی نبودید، باید تا رشد مجدد آنها صبر کنید!
یا در مثالی دیگر، در اکثر بازیها، اسلحههایی که شخصیت حمل میکند، حالتی مخفی دارند و زمانی که از آنها استفاده کنید انگار از غیب ظاهر میشوند. با این حال در Red Dead Redemption 2 شما همیشه اسلحهای را که آرتور حمل میکند، مشاهده خواهید کرد و به بیان بهتر آرتور یک جیب مخفی ندارد که بتوانید تعداد زیادی اسلحه در آن قرار بدهد و در مواقع نیاز از آنها استفاده کنید. جدا از این اسلحهها از هر نظر به شکلی کاملا واقعگرایانه شبیهسازی شدهاند و مثلا ممکن است در حین گشت و گذارهایتان در محیطهای مختلف، یک شات گان پیدا کنید که اسلحه خیلی خوبی است ولی به دلیل قدیمی شدن عملکرد درستی ندارد؛ حال باید با خرید تجهیزات مناسب این اسلحه را تعمیر کنید تا قابل استفاده باشد.
تیرهایی که آرتور به سمت دشمنان شلیک میکند به شکلی کاملا طبیعی و واقعگرایانه به هدف برخورد میکنند و جدا از آن سازندگان تاکید زیادی روی این مساله داشتهاند که هر اسلحه، حس و حال مخصوص خودش را خواهد داشت و تفاوت بین اسلحهها کاملا قابل لمس خواهد بود. مورد تاثیرگذار دیگر روی گیمپلی و گانپلی بازی سیستم Dead Eye است؛ سیستمی که در تریلر دوم هم نحوه استفاده از آن مشهود بود و میتوانید با نشانهگذاری قسمتهای مهم بدن دشمنان شلیکهای کارآمدتری داشته باشید. مورد تاثیرگذار بعدی روی اکشنهای بازی به رفتارهای آرتور برمیگردد. اگر شما شخصیتی خشن و بیرحم از آرتور بسازید مشاهده خواهید کرد که صحنههای سینمایی کشتن دشمنان توسط آرتور حالتی بسیار خشن و خونین خواهند داشت و اگر برعکس، رفتار مناسبتری از خودتان در طول بازی بروز بدهید این صحنههای سینمایی بیشتر حس و حالی قهرمانانه خواهند داشت. به اینها امکان تجربه بازی به شکل اولشخص را هم اضافه کنید که به شما اجازه میدهد تا هر زمان که دوست داشتید به این حالت سوییچ کنید و مخصوصا در نبردها دید بهتری داشته باشید.
یکی دیگر از ویژگیهای جالب بازی سیستم شخصیسازی لباس کاراکتر است که به شما اجازه خواهد داد تا ظاهر دلخواهتان را برای آرتور خلق کنید. البته جدا از اینکه لباسها جنبه ظاهری دارند، روی روند بازی هم تاثیر میگذارند. به این صورت که شما باید در شرایط آب و هوایی سرد، لباسهایی مناسب این شرایط بپوشید و در غیر اینصورت مشاهده خواهید کرد که آرتور به دلیل سرما دچار مشکلاتی میشود. این قضیه در رابطه با آب و هوای گرم هم صدق میکند و اگر در این شرایط برای آرتور یک ژاکت گرم به عنوان لباس انتخاب کنید، شاهد خواهید بود که انرژی (استامینا) وی سریعتر از حد معمول تمام میشود. چنین المانهایی را پیشتر در بازیهای تلاش برای بقا مشاهده کرده بودیم و البته المانهای الهامگرفته از این بازیها صرفا محدود به لباس هم نمیشود و در بازی باید حواستان باشد که آرتور گرسنه نماند و با خوردن بهموقع غذا این نیاز وی را هم رفع کنید تا دچار مشکلاتی مثل کمبود انرژی نشوید. حتی سازندگان تا این حد در بازی دقت به خرج دادهاند که تمیز بودن آرتور هم میتواند روی روند بازی تاثیر بگذارد و اگر اهمیتی به این موضوع ندهید ممکن است NPCها خیلی تمایلی به صحبت کردن با آرتور نشان ندهند!
Red Dead Redemption 2 قرار است شامل چیزی در حدود 200 گونه جانوری باشد که در دشتهای وسیع آمریکا در حال زندگی کردن هستند؛ جانورانی که برخی وحشی هستند و میتوانند تهدیدی برای شما باشند و برخی دیگر هم جانورانی باشند که شما میتوانید آنها را شکار کنید و از این طریق گوشت مورد نیاز خودتان را تامین کنید. این گوشت را هم میتوان به کمپ برد و هم اینکه آن را فروخت و تبدیل به پول کرد. شکار کردن در نسخه قبلی «رد دِد» هم وجود داشت و این بار قرار است گستردهتر از قبل برگردد؛ برای مثال اگر به جای استفاده از چاقو یا تیرکمان با اسلحه گرم هدفتان را از بین ببرید، شکار شما ارزش کمتری خواهد داشت و فروشندهها هم پول کمتری بابت آن پرداخت خواهند کرد. یا گوشتی که از طریق شکار بهدست آوردهاید، به مرور زمان خراب و فاسد میشود و اگر سریع تکلیفش را مشخص نکنید، دیگر آنطور که باید به دردتان نخواهد خورد. جدا از شکار موجودات مختلف، در بازی امکان ماهیگیری هم خواهید داشت و گاهی میتوانید فارغ از تمام هرج و مرج و آشوبی که در دنیای بازی در جریان است، کنار یک برکه بنشینید و ماهیگیری کنید.در اکثر بازیها اسب صرفا به عنوان یک وسیله برای حرکت سریعتر در جهان بازی تعبیه شده است، در Red Dead Redemption 2 قرار است اسبها هویت خاص خودشان را داشته باشند و سازندگان اعلام کردهاند که سعی داشتهاند تا آن ارتباط عاطفی را که بین اسب و اسبسوار وجود دارد در بازی پیاده کنند. به هر حال با اینکه شما عضوی از گروه داچ هستید و در نتیجه اعضای دیگر گروه دوستان شما بهشمار میروند اما در بازی موقعیتهای زیادی را تجربه خواهید کرد که هیچکس جز اسبتان کنار شما نیست و در این موقعیتها ارتباطی که با اسبتان دارید تاثیر زیادی روی شانس شما برای زنده ماندن میگذارد؛ تمیز کردن اسب، خرید آیتمهای مختلف برای وی و رفتار کلیتان با اسب میتواند باعث شود که این موجود ارتباط بهتری با شما داشته باشد و در نتیجه فرضا در جریان یک تیراندازی یا در مواجهه با یک جانور خطرناک شما را به زمین نیندازد. علاوه بر این اسبها هم در بازی گونههای مختلفی دارند و فرضا یک اسب سرعت بالاتری دارد و برای تعقیب و گریزها مناسبتر است و دیگری استقامت بهتری دارد و میتواند در شرایط آب و هوایی بد کمک بهتری برای شما باشد.
Red Dead Redemption 2 سعی دارد تا جای ممکن، ایراد کلیشهای تکراری شدن ماموریتهای فرعی را از بین ببرد و در این راه یکی از کارهایی که سازندگان کردهاند منطقیتر کردن این ماموریتها است. منظور از منطقیتر کردن ماموریتها یعنی اینکه فرضا قرار نیست ناگهان یک NPC از جایی سبز شود و یک ماموریت فرعی به شما بدهد. بلکه این ماموریتها ممکن است در خلال ماموریتهای اصلی فعال شوند یا رفتارهایی که شما در طول بازی دارید باعث فعال شدن آنها بشود. جدا از ماموریتها، فعالیتهای فرعی و جانبی هم بخشی از بازی هستند. در Red Dead Redemption 2 شاهد شهرهای مختلفی هستیم که در هر کدام از آنها، فعالیتهای جانبی مختلفی انتظار شما را میکشند. به عنوان مثال میتوانید سری به تئاتر بزنید و یک اجرای زنده را نظارهگر باشید؛ اجرایی که در جریان آن میتوانید واکنشهای مختلفی نسبت به نمایش نشان دهید و حتی در صورت راضی نبودن همهچیز را به هم بریزید! این نوع فعالیتهای جانبی در گوشه گوشه محیطهای بازی وجود خواهند داشت و هم باعث میشوند تا جهان بازی پویاتر و طبیعیتر شود و هم اینکه همیشه صرفا درگیر دنبال کردن داستان اصلی بازی نباشید و در نزدیک به 60 ساعتی که گیمپلی بازی طول خواهد کشید، درگیر تکرار و کلیشه نشوید.
Red Dead Redemption 2 همچنین در نحوه انجام دادن ماموریتها هم آزادیعمل خوبی در اختیار بازیکنان قرار میدهد. برای مثال با اینکه دوست ندارم چیزی از روند بازی برایتان فاش کنم، ولی طبیعتا تا به امروز شنیدهاید که در جریان یکی از مراحل بازی قرار است از یک قطار دزدی کنید. حال برای این منظور سازندگان این امکان را فراهم کردهاند تا همه ریزهکاریهای موجود را مشاهده کنید. برای مثال ابتدا برای اینکه هویت شخصیت شما فاش نشود، باید شخصا به قسمت آیتمها بروید و با انتخاب دستمال، از آن به عنوان ماسکی برای پوشاندن چهره استفاده کنید. در ادامه برای کار گذاشتن دینامیت، درست مثل فیلمهای وسترن باید دست به کار شوید و دینامیت را با تمام جزییاتش در مسیر قطار قرار بدهید. تازه کار اینجا تمام نشده است و پس از متوقف شدن قطار و ورود به آن، میتوانید از اعضای دیگر گروه بخواهید که زودتر از شما وارد واگنها شوند و آنها را پاکسازی کنند یا اینکه نه خودتان دست به کار شوید و این کار را انجام بدهید و خب جالب اینکه اعضای گروه، این تصمیم شما را به یاد خواهند داشت و نسبت به اینکه شما جانشان را به خطر انداختهاید یا خیر رفتارشان نسبت به شما عوض میشود. همه اینها نشان از دقت بالای راکاستار به جزییات بازی در تک تک بخشها دارند و حتی ممکن است در جریان یک تیراندازی، کلاه شما از سرتان به زمین بیوفتد و تنها راه برگرداندن آن، این است که خودتان پس از تمام شدن نبرد برگردید و کلاه را از روی زمین بردارید.
Red Dead Redemption 2، یکی از بهترین گرافیکها در بین بازیهای نسل هشتم را دارد و همهچیز در آن در زیباترین حالت ممکن قرار دارد. موسیقی هم مثل هر عنصر دیگری، کاملا در هارمونی عالی با سایر المانها و سطحی ایدهآل قرار دارد و کمک خیلی زیادی به غوطهور کردن هرچه بیشتر بازیکن در بازی میکند و باعث میشود تا تاثیر دقایق خوشساخت بازی، بیش از پیش شود. پس در یک کلام، اگر دلتان اثری را میخواهد که بهمعنی واقعی کلمه ارزشش چندین برابر 60 دلاری است که بابتش پرداخت میکنید، بهترین ساخته کمپانی راکاستار گیمز تا به امروز یا همان Red Dead Redemption 2 را از دست ندهید.
Red Dead Redemption 2 اصلا و ابدا فقط یک بازی نیست و بیشتر شبیه به یک دنیای مجازی ولی در واقعیترین حالتی است که تا به امروز در یک بازی ویدیویی مشاهده کردهایم. Red Dead Redemption 2 آنقدر دنیای پویا و جذابی دارد که تجربه کردنش مثل بازیهای دیگر صرفا برای تمام کردن ماموریتها و رسیدن به پایان داستانش، باعث میشود تا نتوانیم آن لذتی را که باید از بازی ببریم. برای لذت بردن از Red Dead Redemption 2، باید به معنای واقعی کلمه جهانش را در نقش آرتور مورگان زندگی کرد، به سراغ ماموریتهای فرعی رفت، کارهایی مثل شکار کردن و استفاده از منابع بهدست آمده برای ارتقا را فراموش نکرد و از همه اینها مهمتر، پای صحبت شخصیتهای مختلفش نشست و از ماجراهایی جذاب و شخصیتپردازی فوقالعاده آنها نهایت لذت را برد.
Red Dead Redemption 2 المانهایی دارد که قبلا مشابه آنها را بیشتر در بازیهای سبک تلاش برای بقا مشاهده کردهایم؛ کارهایی از قبیل اینکه آرتور نیازهایی مثل غذا، تشنگی یا حتی خواب دارد و عدم توجه به هرکدام از آنها میتواند عواقب خاصی را در پی داشته باشد یا حتی طبیعی بودن رفتارهای اسب شما که اگر نتوانید ارتباط خوبی با وی برقرار کنید قطعا دچار مشکل خواهید شد. جدا از این در طول بازی تعاملاتی خواهید داشت که به شکل عجیبی طبیعی بهنظر میرسند و برای دقایقی هم که شده، اینطور به نظر میرسند که Red Dead Redemption 2 بیشتر از اینکه یک بازی باشد، یک دنیای واقعی با آدمهای واقعی است که برخلاف بازیهای دیگر که میتوانستید کارهای عجیب و غریب رایج در بازیها را انجام بدهید، در این بازی خبری از اینها نیست و NPCهای بازی درست مثل انسانهای واقعی، بسته به رفتارهای شما عکسالعملهای منحصربهفردی نشان میدهند. فرضا اگر در حین گشت و گذار در شهر با اسبتان به یک شخص برخورد داشته باشید، وی مثل یک انسان واقعی عصبانی میشود و حتی ممکن است باعث شود مامورین دولت به سراغتان بیایند و همین کار به ظاهر کوچک در نهایت به آشوبی بزرگ ختم شود.
Red Dead Redemption 2 چند مرحله دارد که کارگردانی آنها واقعا بینظیر است؛ شاید استفاده از لفظ کارگردانی برای بازیها بهسبب آزادیعملی که مخاطب در زمینههایی مثل حرکت کردن دارد معنی نداشته باشد اما خب راکاستار موفق شده است در دقایقی از ساخته جدیدش به معنی واقعی کلمه کارگردانی صحنههای اکشن را نه فقط به بهترین شکل اجرا که حتی تدریس کند. برای مثال یکی از مراحل پایانی فصل سوم بازی، با نمایی بسیار زیبا از اعضای گروه که در حال حرکت به سمت یک مقصد خاص هستند شروع میشود و در این بین دیالوگهای عالی شخصیتها و در راس همه آنها داچ، اتمسفر بیبدیلی پدید میآورد و پس از آن هم همهچیز به صحنههای اکشنی عالی و در نهایت یک پایانبندی فراموشنشدنی ختم میشود و البته تا یادم نرفته، از این بگویم که در جریان همه این صحنهها موسیقی هم فضایی به واقع رویایی خلق میکند که باعث میشود بتوانید از تک تک ثانیههای این ماموریت و مرحله نهایت لذت را ببرید و حتی پس از تمام کردن آن هم به افتخار راکاستار که موفق شده است چنین تجربه سینمایی فوقالعادهای در بازیاش خلق کند، کلاه از سر بدارید.
بازی در زمینه شخصیسازی هم آزادی زیادی به مخاطبش میدهد. برای مثال شما کنترل زیادی روی ظاهر آرتور دارید و میتوانید مواردی مثل چاق یا لاغر بودن وی را با خوردن غذا تنظیم کنید یا اجازه بدهید ریشها و موهایش بلند شوند تا به هر حالتی که دوست دارید آنها را حالت بدهید. جدا از آرتور، این شخصیسازی در جنبههای دیگری مثل سلاح و اسب هم وجود دارند و میتوانید موهای اسبتان را ببافید یا انواع و اقسام زین را برایش خریداری کنید و با رفتن به فروشگاههای اسلحه، سلاحتان را شخصیسازی کنید و ویژگیهای جدید آن را بهدست بیاورید. این مسائل شاید خیلی مهم نباشند، اما کمک شایانی به این امر میکنند که هر فردی، تجربه شخصی خودش را از بازی داشته باشد.
جهان Red Dead Redemption 2، در هر لحظه پتانسیل شگفتزده کردن مخاطبش را دارد و این، موردی است که باعث میشود جهان بازی را بینقص خطاب کنیم. تصور کنید که هدفتان رسیدن به نقطهای است که در آن بتوانید ماموریت جدیدی دریافت کنید. برای این منظور سوار اسبتان میشوید و پس از تعیین کردن مسیری مشخص برای خودتان سفر را آغاز میکنید. در طول این سفر، ممکن است اتفاقات مختلفی برایتان رخ بدهند که شاید از قبل حتی تصورشان را هم نمیکردید؛ برای مثال ممکن است مورد حمله گرگها قرار بگیرید یا ناگهان چند جایزهبگیر از نقطهای ظاهر شوند و به سمتتان شیلک کنند. جدا از این حتی ممکن است اسبتان به دلیل دیدن یک مار یا هر حیوان وحشی دیگری دچار وحشت شود و شما را به زمین پرت کند. اصلا جدا از همه اینها، ممکن است در طول مسیر به غریبهای برخورد کنید که دچار مشکل شده است و پس از کمک کردن به وی، یک ماموریت فرعی جذاب برایتان فعال شود که کلا بیخیال ماموریت اصلی خودتان شوید و به سراغ آن بروید!
جهان Red Dead Redemption 2 با تمام جهانهایی که در بازیهای همسبک مشاهده کردهاید متفاوت است. تا به امروز کم نبودهاند بازیهایی که جهانی وسیع را به شکلی زیبا بهتصویر کشیده باشند اما بیهیچ اغراقی دنیای Red Dead Redemption 2 یک سر و گردن بالاتر از تمام تجربیات قبلیمان قرار میگیرد. چرا که دنیای بازی، هم وسعت زیادی دارد، هم متنوع است، هم زیبایی بینظیری دارد و از همه اینها مهمتر اینکه پویا و پرجزییات است.
بازی شروعی طوفانی دارد و با اینکه شاید ماموریتهای اولیه هیجان خیلی بالایی نداشته باشند، اما Red Dead Redemption 2 کارش را حداقل از حیث روایت داستان قوی و نفسگیر شروع میکند. این وسط چیزی که بیشتر از همه مخاطب را شوکه میکند، شخصیتپردازی قوی کاراکترها و در راس همه آنها داچ ون در لیند است. اگر نسخه قبلی بازی را تجربه کرده باشید، احتمالا دیدی که از داچ ون در لیند دارید یک شخصیت منفی، دیوانه و بیاعصاب است که هیچچیز جز کشت و کشتار او را راضی نمیکند. اما خب در Red Dead Redemption 2 از آنجایی که با یک پیش درآمد طرف هستیم، داچ به شکل دیگری بهتصویر کشیده میشود؛ شکلی عالی و بسیار پیچیده که از قضا این شخصیتپردازی داچ، یکی از اصلیترین نقاط قوت Red Dead Redemption 2 هم بهشمار میرود. داچ در این نسخه شخصیتی چند لایه است که ایدئولوژی و فلسفههایش واقعا دوستداشتنی هستند و از آن جذابتر، قوس شخصیتی خاص این کاراکتر است؛ قوسی که تبدیل شدن داچ از کاراکتر فعلیاش به آنچه که در نسخه قبلی دیده بودیم به تصویر میکشد و در این بین آنقدر اتفاقات قابلباور و جالبی برایش رخ میدهند که شاید اگر پس از تمام کردن Red Dead Redemption 2 بهسراغ Red Dead Redemption برویم، بتوانیم به شکل عجیبی با داچ حتی بیشتر از شخصیتی مثل جان مارستون همذاتپنداری کنیم.
پس از تمام کردن بازی، اگر نگاهی به تجربه طولانی خودتان داشته باشید سخت قادر خواهید بود المان یا ویژگی خاصی از آن را به عنوان نقطه قوت اصلیاش معرفی کنید و همهچیز از گرافیک فوقالعاده بازی گرفته تا گیمپلی، داستان و حتی موسیقی در یک سطح عالی قرار دارند و از آن مهمتر، آنقدر عالی با یکدیگر پیوند خوردهاند و هماهنگ هستند که نبود یکی از آنها یا ضعفشان، میتوانست ضربه زیادی به تجربه کلی بازی بزند ولی خب این اتفاق هرگز رخ نمیدهد و به همین دلیل هم بازی، به اجرای زنده موسیقیای میماند که در آن همه اعضای گروه از ابتدا تا انتها کارشان را به بینقصترین شکل ممکن انجام میدهند.